علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا كه به ما سوا فكندی همه سایه ی هما را ...
فردای آن روز پرسیدم كه شهریار شاعر كیست؟ گفتند: شاعری است در تبریز. گفتم: از جانب من او را دعوت كنید كه به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد وقتی شهریار آمد. دیدم همان كسی است كه در خواب دیدم. پرسیدم: این شعر را كی ساخته ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال كرد كه شما از كجا خبر دارید ؟ من نه این شعر را به كسی داده ام و نه درباره آن با كسی صحبت كرده ام.
شهریار با شنیدن ماجرای خواب، منقلب شد و وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت معلوم شد مقارن اتمام آخرین مصرع آن خواب به وقوع پیوسته است.
آیت الله مرعشی می فرمودند: یقینا در سرودن این غزل, به شهریار الهام شده كه توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از ذراری حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) می باشد.
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
كه به ماسوا فكندی همه سایه ی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
چو علی گرفته باشد سر چشمه ی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسكین در خانه ی علی زن
كه نگین پادشاهی دهد از كرم گدا را
بجز از علی كه گوید به پسر كه قاتل من
چو اسیر تست اكنون به اسیر كن مدارا
بجز از علی كه آرد پسری ابوالعجائب
كه علم كند به عالم شهدای كربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاكبازان
چو علی كه میتواند كه بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملك لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
كه ز كوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن كه شاید برسد به خاك پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
كه لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را:
«همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو كه در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا